محمد صادق محمد صادق ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

تولد یک رویا

هجده ...

حرفم هست، اما چندیست میل به نوشتنم نیست. حرفها وقتی می شود هزار و یکی،دیگر قلم میان هیاهوهای ذهنی گم می شود. اما گفتن ِ دوستت دارم های مادرانه نه مقدمه می خواهد و نه مطلع.پس جانِ مادر؛جانانه دوستت دارم . یکی از سرگرمی های مستمرم، مرور کردن عکسهای تو است؛به خصوص عکس های نوزادی.دیدن عکسهای نوزادی و قدیمی ات برایم جذابیت بیشتری دارد. حکایت آن روزها فرق می کند ...به نسبت آن روزها احساس میکنم حالا دیگر برای خودت مردی شده ای.در ِ گوش ات می گویم " چهره امروزت را بیشتر از آن روزها می پسندم "،چهره خام نوزادی ات حالا شکل گرفته و من،انگار سالهاست که هم خانه آن صورتم . شک نکن که چهره جوانی ات را بی تابانه به انتظارم ...   واکسن این م...
22 آبان 1391

بخند عزیزم ...

 می خوام تو چشمات اشکی نلغزه  ...  جوری بیام که برگی نلرزه بذار که قلبم پیشت بمونه تا دنیا شکل ِ رویاهامونه به فکر اینم که غم بمیره چیزی نگم که دلت بگیره        با تو رو ابرا، قدم گذاشتم                       من آرزویی جز تو نداشتم . یک دانه ام ؛ مدتی در جستجوی موسیقی متن مناسبی برای اینجا بودم تا بدین پست ... که تنها قصد از این مطلب، حک شدن ِ ثبت ِ موسیقی وبلاگ ات هست.با شنیدنش همه خانواده موافق شدند،اما نباید دریغ کرد که پیشنهاد و زحماتِ ویرایش،ب...
6 آبان 1391

باران ِ امروز ...

محمدم ،زیباست برایم : اول صبح ، که از پنجره نگاهی به بیرون می اندازم ، ببینم که خدا قبل از من زمین را آب زده ،خاک را رنگ کرده، برگهای زرد شده اش را جلا داده و دل خیلی ها را سبک کرده است . خدایا بابت همه روزهای بارانی ممنون ... بابت اینهمه نفس های خیس،برای همه هواهای نم خورده،برای این شهر تمیز ...همین جا اعلام میکنم من از سختی روزهای بارانی هیچ گله ای ندارم،از دیر سیدن سر کار هم دلگیر نمی شوم .اصلا خیلی هم عشق می کنم با بارانت.دلم نو می شود ... از کسانی که همیشه از بارش باران شاکی می شوند ناراحت می شوم،چرا فراموش می کنیم که هر قطره اش یعنی برکت ... چرا فراموش میکنیم که او دانای کـُل است؟! باران برای همه تحفه دارد ... برای راننده...
1 آبان 1391
1